زنان فاتحان فردا

بی انصافی است اگر زود قضاوت کنیم که دنیای ما با دنیای آن ها متفاوت بوده، این یک قسمت پازل به هم ریخته است... نوع نگاه، توقع ها و دایرهُ خواسته ها... اگرچه فرق داشته اند ولی زیاد از هم دور نبوده اند... زن با گستردگی دنیای اطلاعات خواسته هایش را نیز فراخ تر کرد اما هرگز احساس این نیاز را پاسخ درستی نداد. پیش آمد با گام هایی که بلندتر از هدف هایش بود... دروغین نیازها را ملکهُ افکارش کرد. دست هایش را به دستاویزی حلقه زد که شاید سست بودند اما با زرق و برق تبلیغات پررونقش کرده اند. زن ایستاده بر قله ای که هر آن احتمال ریزشش بود...

این روی یک طرف سکهُ تصویر زنان امرور بود اما آن روی سکه.

با بلوغ فکری زنان و احساس نیاز به حضور اجتماعی معنادار این طیف بزرگ را به سویی سوق داد تا با نیازها همسو شوند و راسخ و استوار خارج از مقولهُ جنسیت با این شتاب همراه شوند و خود را حتی سکویی بالاتر از مردان برسانند.

زن مسلح به علم و شعور هرگز شکست را نمی پذیرد. او به تفاوت به شکل امتیاز نگاه می کند به قدرت فیزیک و معجزهُ فکر جور دیگری می اندیشد. برابری حقوق جنسیتی را در زاویهُ توانایی هایش می سنجد چون به این واقعیت به درستی می نگرد که زن و مرد با تفاوت هایی خلق شده اند که مایهُ برتری هیچ کدام بر دیگری نیست.

عاطفه و احساس قوی به او این اجازه را می دهد که خطیرترین وظیفه را در نظام خلقت برعهده بگیرد. این هنر که او را فرشته ای جلوه می دهد که مایهُ آرامش است با دست هایی که به هنر آراسته است و فکری که آغشتهُ علم است، با سختی ها کنار می آید و برای زورآزمایی با آن ها آماده است. هرگز نمی نالد و اظهار عجز نمی کند زیرا در خود قدرتی برای مبارزه می بیند. او از صفر شروع می کند چون این صفر ارزش آن را دارد که پلهُ اولین باشد.

زنی که منتظر شاهزاده ای با اسب سفید است هرگز روزهای خوشبختی را نمی بیند. او به شریک زندگیش با عنوان یک دوست و همراه فکر می کند که باید با هم کلبهُ زندگیشان را بسازند. دنیایی که آجر آجر ساخته شود بی شک فرونخواهد ریخت.

زن امروز حقارت عروسک شدن برای جلب مشتری ویترینی را نمی پذیرد. او آراسته است به هنر و شعور و علم. در لباسی فاخر از معرفت خود را معرفی می کند به تمام دنیا که از حاصل فکرش بهره گیرند. از اندیشه اش الگو بردارند و به عنوان یک زن ایرانی شناسنامه اش را به همه نشان دهد که دیگر راضی به حقسر شدن نیست!

آن گاه بی شک فاتح فردایی است که کلیدش دست اوست.

مجتبی

ساعت17:02---15 فروردين 1390

[وب سایت] - [ایمیل]

می دونی وضعیت زن تو کشور ما به مرحله ی بسیار خطرناکی رسیده. الان به طور عمده 3 گروه داریم.

گروه 1 . که همون سنت گرایان قدیمن. یعنی سبک شوهرداریشون مثل همون مادربزرگهای داستانته

2.گروه 2. دسته ای که خودشون رو به روز و متمدن و با فرهنگ و آوانگارد می دونن و خیلی راحت هرقانون یا اصول جدیدی رو قبول می کنن. با این تفکر که نباید بسته فکر کرد

3.گروه 3.اینا بین سنت و تجدد موندن. نمی دونن چیکار کنن. نه می تونن مثل گروه 2 راحت باشن و نه دوست دارن مثل گروه 1 منزوی و برده باشن. معمولا بیشتر فاحشه ها و روسبی ها از همین گروه. چون همش می خوان تو تعادل باشن و تعادل یعنی مرزی درست وسط مثبت و منفی. یعنی به همون راحتی که می تونه آدم خوبی باشه می تونه آدم بدی باشه.و چون آرمان های ثابتی نداره بستر برای سواستفاده کننده ها فراهمه

به عقیده ی بنده ی حقیر باید گروه 4 تشکیل داد. باید قوانین جدید طرز تفکر جدید و کلا مکتب جدیدی طراحی بشه. مثلا یه کتاب بنویسن و قوانینشون رو اونجا بنویسن. حالا فرق این گروه 4 با 1.2.3 چیه ؟ خیلی طولانی بید و فعلا از حوصله ی جمع خارج. بهر حال این چیزهایی بود که به ذهنم رسید و دوست داشتم برای شما بانوی فهیم به یادگار بذارم
پاسخ:خیلی خیلی ممنون از نظر خوبت. تقریبا قبول دارم حرفتو